پیچک فایل

سیما فایل دانلود مقاله گزارش کارآموزی پروژه نمونه سوال

پیچک فایل

سیما فایل دانلود مقاله گزارش کارآموزی پروژه نمونه سوال

دانلود مقاله حافظه

مقاله حافظه

مقاله حافظه

مقاله حافظه

حافظه
انواع حافظه
جنبه های مختلف حافظه
1- توجه یا فراگیری
2- حفظ
روشهای اندازه گیری حفظ
(1)‌ روش اندازه گیری حدود حفظ
(2) روش یادگیری مجدد
(3) اندازه گیری حفظ از راه تشخیص
(4) اندازه گیری حفظ از طریق تولید مجدد
(5) یادآوری اموری که با هم درک شده اند
3- یادآوری (Recall)
4- تشخیص
فراموشی (Forgetting)
دخالت (Interference)
عقب راندن (Repression)
عوامل موثر در حافظه
1- محرک
2- با معنی بودن
3- کل و جزء
4- نقل
5- اجرای تمرین در وقت غیرمتمرکز یا پراکند
6- سرعت یادگیری
7- زمینه عاطفی

حافظه
شناخت حافظه
حافظه در تشبیه
الفـ حافظه و عضله
ب- حافظه و انبار
ج- حافظه و پول
د- سیستم
مبانی و شیوه های تقویت حافظه
انواع حافظه
نظام یادگیری
حافظه در روانشناسی اثر هاری لورین ترجمه مشفق همدانی
فصل اول
روح خلاقه فطری است
استعداد خلاقه خود را پرورش دهید
فعالیت خلاقه، نیروی هوش خلاقه را پرورش می دهد
آیا میل دارید عادات را ریشه کن کنید؟
تمرکز فکری رمز موفقیت است
یادآوری نام ها بدون استفاده از خاطره صورت
چگونه می توان به وسیله صورت نام را به یاد آورد؟
پیش بینی بی مورد نکنید
دلهره های روانه را چگونه باید تلقی کرد؟
برای دیگران درد دل کنید
دیگر از چه چیزهایی دلهره دارید؟

حافظه

حافظه شامل آن دسته از فعالیتهایی است که بصورت حفظ، یادآوری، تشخیص و انجام آنچه در گذشته آموخته شده است ظاهر می گردد. بعضی حافظه را یکی از اشکال یادگیری می دانند. دسته ای آنرا نتیجه و دلیل یادگیری فرض می کنند. پاره ای از روانشناسان حافظه را فعالیتی می دانند که در عین ارتباط با یادگیری جدا از آن نیست.

به نظر این دسته فرد ابتدا باید چیزی را یاد بگیرد، آنگاه آنرا حفظ کند و در موقع معین بخاطر آورد و بالاخره تشخیص دهد که این امر را در گذشته آموخته است. حافظه از یادگیری جدا نیست و از جهتی عین یادگیری می باشد. خصوصیت عمده حافظه حفظ و نگهداری است. یادآوری، تشخیص و اجرا، آثار و نتایج حفظ می باشند. آنچه درباره یادگیری گفته می شود در مورد حفظ نیز قابل بحث می باشد روی این اصل نمی‌توان این دو جنبه از فعالیت ذهن را جدا از هم فرض نمود.

چنانچه در مورد یادگیری بیان نمودیم ثورندایک و پیروان او یادگیری را نتیجه ارتباطات عصبی می دانند و اصل تمرین و تکرار را پایه و اساس این جریان قرار می دهند.

بعضی از روانشناسان حفظ را نیز نتیجه برقراری ارتباطات عصبی فرض می کنند و تحقق آنرا نتیجه تمرین و تکرار می دانند. بنظر این عده یادگیری و حفظ یک جریان است. همانطور که دیدیم تمرین و تکرار شرط اساسی یادگیری نیست. ممکن است امری را یکمرتبه انجام داد یا مطالعه کرد و آنرا یاد گرفت و بدون تکرار و تمرین بعد از زمان طولانی آنرا بخاطر آورد و دوباره انجام داد. با اینکه در جریان حفظ و یادگیری دستگاه عصبی دخالت کامل دارند و وقتی پوشش مغزی دچار لطمه و آسیب شود عمل یادگیری و حفظ را م ختل میسازد معذلک نمیتوان تغییرات عصبی را پایه و اساس حفظ و یادگیری قرار داد.

آن دسته از روانشناسان که پایه و اساس یادگیری را تداعی معانی یا برقراری عکس العمل مشروط می دانند حفظ را نیز نتیجه همین جریان فرض می کنند. به نظر ایندسته مشابهت و مجاورت، اساس حفظ را تشکیل می دهند. یادآوری و تشخیص نیز در اثر تداعی واحد بدون اراده یا از طریق ایجاد نداعیهای متعدد و با دخالت اراده انجام میشود.

پیروان گشتالیت عقیده دارند وقتی در جریان یادگیری کل موقعیت و کل موضوع مورد توجه شخص یادگیرنده باشد جریان یادگیری و حفظ به نحو کامل انجام میشود.

چنانچه خواهیم دید عوامل مؤثر در یادگیری در جریان حفظ و یادآوری نیز تأثیر دارند. خلاصه آنچه سبب یادگیری میشود در حفظ و یادآوری نیز تأثیر دارد روی همین زمینه این دو جریان از هم جدا نیستند.

انواع حافظه

Garrett مؤلف کتاب روانشناسی عمومی دو نوع حافظه را مورد بحث قرار می دهد:

1- حافظه زبانی Verbal که حفظ و یادآوری نامها و تاریخها و مانند اینها را انجام میدهد.

2- حافظه عضلانی یا عملی که طرز کار و روش انجام امری را که در گذشته فرد آموخته است حفظ می نماید؛ مثلا طرز ماشین نویسی، رانندگی ، شنا که فرد در گذشته آموخته و بعداز مدتی متار که دوباره انجام میدهد. در هر دو مورد فرد عکس العملهایی را که در گذشته آموخته است دوباره به وجود می آورد.

Sperling مؤلف کتاب روانشناسی ساده شده آنچه را که مربوط به طرز کار و روش انجام امری است به عادت ارتباط می دهد و حفظ و یادآوری اینگونه امور را نتیجه تشکیل عادت تلقی می کند به نظر او کار حافظه کسب و حفظ کلمات، علامتها و تجربیاتی است که فرد از روی آگاهی تحصیل می نماید.

خلاصه، او امور زبانی را به حافظه نسبت می دهد و امور غیرزبانی را مربوط به عادت میداند. امور زبانی مثل بیان امری که در گذشته رخ داده است از امور غیرزیانی یا از مهارتهای بدنی جدا نیست چنانچه شهادت درباره امری مستلزم سخن گفتن یا نوشتن است. به همین طریق امور و فعالیتهای غیرزبانی مثل رانندگی، ماشین نویسی از فعالیتهای زبانی که غالباً بصورت درک مفاهیم و بیان آنها نیز ظاهر میگردد مجزا نیست.

عادات شامل اعمال قابل مشاهده مثل لباس پوشیدن، رانندگی، ماشین نویسی و اعمال غیرقابل مشاهده از قبیل با خود صحبت کردن در موقع مطالعه و انجام اعمال اصلی حساب در ذهن نیز می شود.

جنبه های مختلف حافظه

برای حافظه مراحل مختلف یا جنبه های گوناگون ذکر کرده اند:

Garrett چهار جنبه برای حافظه بیان می نماید:

(1) توجه Fixation که آنرا به تحصیل و کسب Acquisition نیز تعبیر می نماید (2) حفظ Retention (3) یادآوری Recall و (4) تشخیص Recognition.

بعضی پنج جنبه برای حافظه ذکر می نمایند: (1) فراگیری یا کسب (2) تشخیص (3) یادآوری (4) تولید مجدد Reproduction و (5) اجرا Performance.

1- توجه یا فراگیری

برای اینکه امری رد خاطر باقی بماند ابتدا فرد باید آنرا فرا گیرد. حفظ مهارتها یا عادات، تمایلات و ادراکات مستلزم فراگرفتن آنهاست.

افرادی که نمی توانند دقت یا توجه خود را به امر خاصی معطوف دارند، در کسب و فراگرفتن آن امر دچار اشکال می شوند. معمولا بیماران روانی نمی توانند امر معینی را مورد توجه قرار دهند.

پیرمردها نیز در جریان توجه یا دقت با اشکال روبرو هستند. بعضی این امر را نتیجه پژمردگی بافتهای مغز یا از دست رفتن خاصیت ارتجاعی مراکز عصبی می دانند ولی اشخاصی هستند که در دوران کهولت نیز به آسانی امور را فرا می گیرند در هر حال تمایلات ا شخاص پیر واشتغالات ذهنی آنها ممکن است در انصراف ذهن ایشان از شیء معین م ؤثر باشد. بچه ها نیز در اثر کم حوصلگی یا بواسطه تمایلات متنوع کمتر دقت و توجه خود را روی امر خاصی متمرکز می سازند.

معمولا افراد در مقابل محرکهای مختلف قرار دارند. وقتی محرک خاصی روی فرد اثر می گذارد که توجه او را به خود جلب کند و محرکهای دیگر را از نظر او دور بدارد. تعدد محرکها مانع جلب توجه فرد به هر یک از آنها می شود. در شرایط خاصی فرد نمی تواند وقت خود را به طرف امر معینی معطوف دارد.

افرادی که دچار هیجانات شدید میشوند در این حالت نمی توانند شیء معینی را مورد توجه قرار دهند و در موقع دوا خوردن یا نوشیدن مشروبات الکلی غالباً دچار اینوضع میشوند.

اشخاص الکلی از درک امور جدید عاجز هستند و گاهی تمایل به دروغ گفتن و مبالغه کردن، در تضعیف حافظه آنها تأثیر دارد. ضرباتیکه در اثر حوادث و صدمات به مغز وارد می‌آید فرد را از درک واقعه یا آنچه قبل از آن یا بعد از آن بلافاصله اتفاق می افتد بازمیدارد.

2- حفظ

حفظ چنانچه گفته شد اساس حافظه را تشکیل می دهد. بعضی حفظ را عین یادگیری می دانند و عقیده دارند آنچه را که فرد می آموزد حفظ می کند بنابراین مهارتها، تجربیات حسی و آنچه را که فرد از خواندن یا در اثر تعلیمات دیگران فرا می گیرد همه حفظ و نگاهداری می شوند و اثر آنها در ذهن باقی می ماند. خاطراتی که خود به خود به قسمت روشن ذهن بر می گردد، آنچه را که فرد در اثر هیبنوتیسم به خاطر می آورد و اینکه در یادگیری مجدد امری وقت کمتری صرف می کند همه دلیل بر باقیماندن آثار اموری است که قبلا فرد آموخته و در ذهن او جایگزین شده است.

با اینکه در جریان حفظ تغییراتی در مراکز عصبی به وجود می آید و آسیب مغزی در اختلال آن تأثیر دارد معذلک حفظ نیز مانند یادگیری تابع عوامل و شرایط خاصی است. بعضی حفظ را تابع عکس العمل مشروط می دانند و مجاورت و مشابهت را پایه و اساس حفظ قرار میدهند.

بعضی از روانشناسان عقیده دارند در جریان حفظ ذهن حالت پذیرندگی دارد روی این اصل اختلاف حظ و یادآوری را در این می دانند که اولی جنبه انفعالی دارد در صورتیکه یادآوری نوعی فعالیت است و با تلاش و کوشش ذهن همراه می باشد.

بیماران روانی معمولاً قوه حفظ را تا اندازه ای از دست می دهند. پیری تا حدی سبب از دست رفتن قوای ذهنی میشود و فرد را در جریان حفظ با اشکال روبرو می سازد.

با اینکه ضعف قوه حفظ در افراد پیر عمومی است معذلک آنچه را فرد در ایامیکه دستگاههای عصبی قدرت بیشتری داشته اند آموخته است در دوره پیروی کمتر از یاد می برد. معمولا اطلاعات شخصی گذشته و قدیم بهتر در خاطر می مانند تا وقایع روزمره.

منظور این است که اشخاص پیر وقایع گذشته را بهتر از آنچه در ایام کهولت کسب کرده‌اند بخاطر می آورند. در موارد معینی نقص قوه حفظ معلول آسیب مغزی است.

تومرهای مغزی، جراحات و خونریزی در مغز سبب نقص قوه حفظ میشوند Aphasias یا نقص حافظه که در اثر آن فرد قدرت فهم و استعمال کلمات را از دست میدهد نتیجه صدمه مغزی و آسیب دیدن ناحیه تکلم است. فردی که دچار این نقص می شود نمی تواند کلمه صحیح را پیدا کند و بیان نماید. در مواقعی که این نقص شدت پیدا می کند سخنان فرد نامفهوم می شود و آنچه را که می خواند نمی فهمد. این نقض در موقع خستگی زیاد در میان افراد عادی نیز دیده می شود.

فراموشی (Forgetting)

درباره فراموشی نظریات مختلف ابراز شده است. بطور کلی فراموشی جنبه منفی حفظ را تشکیل می دهد. همانطور که پیدایش عوامل معینی جریان حفظ را آسان می سازد فقدان این عوامل در بروز فراموشی موثر است.

چنانچه Geldard مؤلف کتاب اساس روانشناسی اظهار می دارد ارسطو گذشت زمان را عامل مؤثر در فراموشی فرض می کند؛ فراموشی را عبارت از نقصان تدریجی تأثیر ذهنی امور می داند. طبق این نظریه در اثر برخورد فرد به عالم خارج تأثراتی از اشیاء در ذهن به وجود می آید و در اثر مرور زمان این تأثرات از بین می رود و فراموشی حاصل می شود. این نظریه در قرن 19 به وسیله Herman Ebbinghaus (1909-1850) روانشناس آلمانی تأیید شد.

این دانشمند ضمن آزمایشی که در سال 1885 درباره حافظه به عمل آورد متوجه این حقیقت شد که فراموشی هجاهای بی معنی از طرح معینی پیروی می کند. سرعت فراموشی بلافاصله بعد از یادگیری زیاد است یعنی در چند ساعت اول فرد آنچه را که آموخته است به سرعت فراموش می‌کند ولی بعد از آن سرعت فراموشی کم میشود و به تدریج صورت می گیرد.

پاره ای از آزمایشها نشان می دهد که عامل زمان در فراموشی مؤثر نیست. چنانچه اگر فرد امری را بیاموزد و بعد از مدتی استراحت کند و ذهن خود را خالی از فعالیت نگاهدارد در این صورت فراموشی به وجود نمی آید. چنانچه قبلا نیز گفتیم به یاد آمدن خاطرات یا آنچه را که فرد در اثر خواب مصنوعی به یاد می آورد دلیل بر این است که عامل زمان در جریان فراموشی مؤثر نمی‌باشد.

ضعف و فرسودگی بافتهای مغز و تزلزل ارتباطات عصبی در اثر عدم استعمال نیز مانند گذشت زمان عامل مؤثر در فراموشی تلقی شده است.

آنهاییکه عوامل زیستی را در جریان فراموشی مؤثر می دانند عقیده دارند ضعف و فرسودگی بافتهای مغز که در اثر کهولت یا آسیب مغزی به وجود می آید سبب فراموشی می شود. ارتباطات عصبی نیز در اثر مرور زمان ضعیف و متزلزل می‌شود. همانطور که اعضاء در اثر عدم استعمال از کار می افتند همینطور آثاری که در اثر ارتباطات عصبی در مغز به وجود می آید اگر با پیدایش محرک و بروز عکس العمل دوباره ظاهر نگردد یا ارتباطات عصبی دیگری به جای آنها بوجود آید به تدریج ضعیف میشوند.

در هر صورت فراموشی را نمی توان بطور کلی نتیجه ضعف و فرسودگی بافتهای مغزی دانست.

عوامل موثر در حافظه

چنانچه قبلا گفته شد حافظه و یادگیری از هم جدا نیستند و آنچه در جریان یادگیری تأثیر دارد در حفظ و نگاهداری نیز مؤثر می باشد. در این قسمت پاره ای از عوامل مؤثر در حافظه را بیان می‌داریم.

1- محرک

همانطور که محرک در جریان یادگیری تأثیر دارد در حفظ و به خاطر آوردن آنچه فرد آموخته است نقش مهمی بازی می کند. محرک ممکن است احتیاجات افراد و تمایلات آنها باشد. امری را که فرد می آموزد اگر مورد نیاز او باشد آسانتر حفظ می کند و زودتر بخاطر می آورد. کسیکه احتیاج دارد مطلبی را بیاموزد دقت او در مورد فراگرفتن آن مطلب بیشتر جلب می گردد و علاقمند است که درست و کامل آنرا بخاطر بسپارد.

وقتی تکلیف درسی مورد علاقه و احتیاج شاگرد باشد معلوم مجبور نیست که دقت او را از طریق تهدید جلب کند بلکه خود شاگرد از روی میل و اراده به انجام تکلیف درسی اقدام می‌کند و نکات مفید را به خاطر می سپارد.

ذوق و میل افراد نیز در جریان حفظ و یادآوری تأثیر دارد. وقتی محرک فرد در فراگیری امری ذوق و تمایل او باشد در این مورد نه تنها خواهان درک آن امر است بلکه برای فراگرفتن آن کوشش فوق العاده به خرج می دهد.

تجربیات روزمره و آزمایشهای متعدد روانشناسان تأثیر احتیاج و رغبت را در جریان حفظ و یادآوری مطالب مدلل می دارد. روی همین اصل مربیان بزرگ توصیه می کنند که برنامه های مدارس مطابق احتیاج و میل شاگردان تهیه شود و معلمان در تنظیم فعالیتهای درسی و تعیین تکلیف احتیاجات و تمایلات افراد را در نظر بگیرند.

در اینجا توجه به یک حقیقت لازم است که احتیاجات و تمایلات افراد مختلف است. هر یک از افراد در مدرسه یا خارج به امور خاصی نیاز دارد و علاقه و رغبت آنها متوجه شیء معینی است بنابراین مربیان باید اختلافات فردی شاگردان را در زمینه احتیاج و رغبت مورد توجه قرار دهند و مطالب درسی را با تمایلات و نیازمندی های آنها مربوط سازند.

2- با معنی بودن

یکی از مسائلی که نظر روانشناسان را به خود جلب کرده است با معنی بودن مطالب آموختنی است.

تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آمده نشان می دهد که کلمات، هجاها یا قطعات با معنی آسانتر از مواد بی معنی به خاطر سپرده میشود. برای حفظ مطالب بی معنی تکرار و تمرین بیشتری لازم است و اغلب دیده شده که اشخاص در یادآوری مطالب بی معنی دچار اشکال میشوند.

در اینجا باید دو نکته را در نظر داشت اول اینکه گاهی پاره ای از مطالب درسی بی معنی هستند و معلم خود نیز از درک مفهوم آنها عاجز است ولی به بهانه اینکه این مطالب در برنامه گنجانیده شده شاگردان را به حفظ آنها مجبور می سازد. در درس ریاضی ، فیزیک، شیمی حتی ادبیات و زبان غالباً باینگونه مطالب بر می خوریم. شاگرد تعریف فلان امر ریاضی را از معلم می پرسد یا میل دارد مفهوم معادله خاصی را دریابد ولی معلم نیز از بیان تعریف امر مورد نظر یا روشن کردن مفهوم معادله مورد بحث عاجز است ولی از شاگردان می خواهد که آنها را به خاطر بسپارند. بدون تردید شاگرد از حفظ اینگونه مطالب چیزی نمی آموزد و خیلی زود آنچه را که نفهمیده بخاطر سپرده است فراموش می کند.

اصولاً گنجانیدن اینگونه مطالب در ضمن مواد درسی فایده ای ندارد. نکته دوم این است که شاگرد معنی مطلب مورد بحث را درک نمی کند ولی از ترس معلم یا مردود شدن به حفظ آن اقدام می‌نماید. در اینصورت باید دید علت اینکه شاگرد مطلب را نفهمیده چیست. آیا روش تدریس معلم خوب نبوده است؟ آیا مطلب درسی جلب توجه شاگرد را نکرده است؟ آیا قوه بیان معلم ضعیف می باشد؟ آیا معلم ارتباط این مطلب را با سایر مطالبی که شاگرد قبلا آموخته روشن ننموده است؟ در هر حال باید علت نامفهوم بودن مطلب درسی را پیدا کرد و به شاگرد کمک نمود تا معنی آنرا خوب درک کند و سپس به حفظ آن اقدام نماید.

با معنی بودن مطلب آموخته شده چند نتیجه دارد. اول اینکه دیرتر دچار فراموشی می شود دوم اینکه فرد را برای یادگیری امور تازه آماده می سازد. سوم اینکه فکر فرد را برای حل مسائل بیشتر مهیا می کند.

3- کل و جزء

چنانچه در جریان یادگیری دیدیم فرد یادگیرنده ابتدا کل امر آموختنی را درک می کند و بعد به بررسی اجزاء آن می پردازد. همانطور که در یادگیری این مسئله مطرح بود که ایا باید تعلیم را از کل شروع کرد یا از جزء در جریان حفظ نیز همین مسئله توجه روانشناسان را جلب کرده است.

معمولا در موقع حفظ یک شعر، یک سخنرانی یا یک مبحث علمی دو روش بکار می رود عده ای شعر، سخنرانی یا مطلب علمی را به چند جزء تقسیم می کنند و هر جزء را به ترتیب حفظ می‌نمایند. دسته ای ابتدا تمام شعر یا تمام سخنرانی و مطلب علمی را مطالعه می کنند و مفهوم آنرا بطور کل در نظر می گیرند سپس به حفظ اجزاء آن می پردازند.

آزمایشهائی که بعمل آمده نشان می دهد که مطالعه کل نه تنها امر مورد یادگیری را با معنی می سازد بلکه حفظ مطلب را آسانتر می کند و برای مدت بیشتری آنرا در ذهن نگاه می دارد. توجه به کل، سازمان مطلب آموختنی را مشخص می سازد و یادآوری آنرا آسان می کند. چنانچه گفته شد کل همان نحوه ارتباط اجزاء یا طرح و زمینه ای است که اجزاء با هم و با کل امر مورد نظر ارتباط پیدا کرده اند. در موقع یادآوری بخاطر آوردن کل آسانتر از یادآوری اجزاء نامربوط است.

توجه به کل سبب پیدایش فهم و بصیرت می شود و آنچه را که فرد می فهمد کمتر فراموش می‌کند.

مؤلفان کتاب اصول روانشناسی تربیتی در بکار بردن روش استفاده از کل توجه به چند نکته را لازم می شمرند.

(1) هر چه مطللب آموختنی بی معنی تر باشد استعمال این روش کمتر تأثیر دارد.

(2) اگر ادراک مطلب به طور کل مشکل باشد استفاده از این روش بی فایده است.

(3) توجه به کل برای افراد و برای هر فرد در دوره های مختلف رشد متفاوت است. معمولا افراد باهوش زودتر کل را در نظر خود مجسم می سازند ولی افراد کم هوش با اشکال موفق به درک کل هستند.

بنابراین باید مطلب را به تناسب رشد عقلانی فرد به واحدهای کوچکتر تقسیم نمود.

(4) اگر مطلب درسی ما فوق قدرت درک یادگیرنده باشد استفاده از این روش صلاح نیست؛ حتی روشهای دیگر نیز در حفظ مطلب تأثیر ندارد.

(5) بچه های کوچک در حفظ مطالب طولانی زود مأیوس میشوند زیرا آنها میل دارند با کوشش مختصر به نتیجه برسند. بنابراین برای اینکه روش استفاده از کل را ترک نکنیم باید در حفظ اینگونه مطالب قسمتهایی را انتخاب نمود و با استفاده از همین روش بچه ها را به حفظ آن تشویق کرد.

(6) در حفظ و یادگیری قسمتهای مشکل تر باید بیشتر دقت نمود. البته نباید این قسمتها را از باقی مطالب جدا کرد و بطور مجزا آنها را مورد دقت قرار داد. ممکن است در جریان حفظ و یادگیری برای فراگرفتن قسمتهای مشکل وقت بیشتری صرف نمود و باقی مطالب را سریعتر آموخت. در هر صورت باید ارتباط تمام قسمتها مشخص و روشن باشد.

باید متوجه بود که حفظ مطالب بی معنی فایده ای ندارد و سبب اتلاف وقت یادگیرنده میشود. اشکال درک امر یادگیری بطور کل نباید سبب ترک روش استفاده از کل شود بلکه باید به یادگیرنده کمک نمود تاکل امر را درک کند والا بررسی اجزاء نامربوط در جریان حفظ و یادگیری مؤثر نیست. مطالعه اجزاء در ابتدا حفظ و یادگیری به منظور بررسی سطحی ممکن است مفید باشد ولی در هر حال آنچه در جریان حفظ و یادگیری مؤثر است فهم مطالب می باشد و حصول فهم بدون توجه به کل امکان ندارد.

4- نقل

نقل یا بیان آنچه فرد می آموزد در جریان حفظ تأثیر دارد. اگر فرد مطلبی را که میخواهد یاد بگیرد و بخاطر بسپارد برای خود نقل کند یا بیان نماید بیشتر در خاطر او می ماند تا اینکه فقط به خواندن آن مطلب قناعت کند.

آزمایشهایی درباره سرعت و اندازه یادگیری و حفظ از طریق خواندن بدون نقل و با نقل به عمل آمده و این نکته را روشن میسازد که اگر در جریان حفظ فرد مطالب را برای خود نقل کند نحوة حفظ و سرعت آن با زمانی که فقط به خواندن می پردازد فرق می کند.

در جریان نقل باید چند نکته را به خاطر سپرد. اول اینکه نقل باید به موقع صورت گیرد. موقع نقل وقتی است که فرد مطلب را به طور کل درک و بررسی کند منظور این است که فرد تا مطلب یادگیری را بطور کل ادراک نکند نباید به نقل آن اقدام نماید. نقل بی موقع سبب اتلاف وقت می‌شود.

در جریان نقل باید متوجه ارتباط اجزاء با هم بود و نکته های مهم را مشخص کرد. نقل باید به زبان یادگیرنده صورت گیرد یعنی یادگیرنده باید مطلب آموخته شده را به زبان خود بیان کند. نه به عباراتی که خوانده است. نقل فرد را به فعالیت وادار می کند و او را از حال پذیرندگی خارج میسازد.

در جریان نقل فرد حس می کند که مطالب مربوط بهتر قابل بیان است تا اجزاء نامربوط خلاصه نقل در تکمیل یادگیری و دوام حفظ تأثیر فراوان دارد.

5- اجرای تمرین در وقت غیرمتمرکز یا پراکنده

آزمایشهای مختلف نشان می دهد که یادگیری و حفظ در وقت غیرمتمرکز یا پراکنده مؤثر است و در زمان کمتری صورت میگیرد. مثلا دو تمرین که هر یک 20 دقیقه طول بکشد مؤثرتر از یک تمرین 40 دقیقه ای است. فرد یادگیرنده مطلب را در ضمن دو تمرین 20 دقیقه ای زودتر یاد می گیرد تا در یک تمرین 40 دقیقه ای.

علاوه بر اینکه تمرین غیرمتمرکز سبب سرعت یادگیری است در تکمیل یادگیری نیز تأثیر دارد و قطع یادگیری و شروع مجدد آن فرد را بیشتر تحریک می کند و تمایل و رغبت او را زنده و مؤثر نگاه می دارد.

عدم تمرکز تمرین با نوع مطلب و اشکال و پیچیدگی آن ارتباط دارد. فاصله دو یا چند تمرین در حفظ مطالب مختلف فرق می کند. تمرین متمرکز شاید برای یادگیری سطحی و کم دوام موثر باشد ولی یادگیری عمیق و به خاطر سپردن مطالب برای مدت طولانی مستلزم اجرای تمرین پراکنده است.

تقسیم وقت در جریان حفظ نباید سبب قطع ارتباط مطالب مربوط شود یا مانع درک ارتباط اجزاء با هم و با کل امر مورد یادگیری باشد. تعداد تمرینها و فاصله های آنها نسبت به افراد مختلف فرق می کند.

6- سرعت یادگیری

افرادی که زود یاد می گیرند بهتر مطالب را به خاطر می آورند. بعضی تصور می کنند خاصیت ارتجاعی دستگاه عصبی این افراد در ایجاد ارتباط سریع میان محرک و عکس العمل تأثیر دارد وهمین امر سبب سرعت یادگیری و بخاطرآوردن مطالب میشود.

معمولا گفته می شود آنهائیکه زود یاد می گیرند زود فراموش می کنند و آنهائیکه دیر یاد می گیرند دیر فراموش می کنند. در اینجا باید مفهوم یادگیری را در نظر گرفت اگر واقعاً کسی چیزی را یاد بگیرد بطور مسلم آنرا برای مدت طولانی در ذهن نگاه می دارد. افراد در این زمینه با هم اختلاف دارند. بعضی بواسطه استعداد و علاقه زود یاد می گیرند و دسته ای در جریان یادگیری کند هستند، در هر صورت وقتی امری را یاد گرفتند برای مدت بیشتری آنرا در ذهن نگاه می دارند. دلیل اینکه گفته می شود سرعت یادگیری در یادآوری بهتر تأثیر دارد نحوة یادگیری است.

زودتر ارتباط اجزاء یک شیء را تشخیص دادن و معنی آنرا دریافتن در سرعت یادگیری تأثیر دارد. معمولا افراد مطالب با معنی را زودتر یاد می گیرند و بهتر به خاطر می آورند.

تجربه نشان می دهد که سرعت یادگیری برای افرادی که مطالب با معنی را فوراً فرا می گیرند در مورد امور بی معنی و نامربوط کمتر است. در هر حال سرعت یادگیری مربوط به فهم و بصیرت و درک ارتباط میان اجزاء امر آموختنی است. کسی که زودتر این ارتباط را درک کند و مطلب آموختنی را در طرح زمینه ای قرار دهد زودتر یاد می گیرد وبهتر به خاطر می آورد. عامل زمان خود به خود در این جریان مؤثر نیست بنابراین نمی توان گفت آنکه زودتر یاد می گیرد زودتر فراموش می کند و کسیکه دیرتر می آموزد دیرتر از یاد می برد. آنچه را باید در نظر گرفت کیفیت یادگیری است.

7- زمینه عاطفی

در جریان یادگیری و حفظ، زمینه عاطفی نیز تأثیر دارد. معمولا آنچه که با ناراحتی توأم باشد یا سبب پیدایش اضطراب گردد زودتر فراموش می شود و آنچه با خوشحالی و شادمانی همراه است. بهتر در خاطر می ماند. عامل تشویق یا تقویت تا حدی در جریان یادآوری تأثیر دارد. وقتی حفظ و یادگیری امری با رضایت خاطر و پاداش همراه شود مطلب آموختنی بیشتر در ذهن می ماند و بهتر به خاطر می آید.

نظر فرد و طرز برخورد او با امور مختلف در یادگیری و به خاطر آوردن آن تأثیر دارد. وقتی فردی امری را با ارزش تلقی می کند آنرا بهتر می آموزد و به خاطر می سپارد ولی اگر امر مورد یادگیری در نظر یادگیرنده مهم و با ارزش نباشد کمتر توجه او را جلب می کند و در نتیجه حفظ و یادآوری آن نیز بطور کامل صورت نمی گیرد. زمینه عاطفی مساعد مانند محرک فرد را به تلاش و کوشش وامیدارد و در جریان یادگیری و یادآوری نقش موثری بازی می کند.